اینجانب زردآلو یه دوستی داشتم در خوابگاه به نام خانوم zکه روزی دو دعوا اگر بین ما دو تن اتفاق نمی افتاد ، قطعا یکی میوفتاد!
این دوست من بااینکه همیشه ی علاقه عجیبی بین ما در حال رخ دادن بود ولی جان و تن او نیز با دعوای با زردآلو گویی سرشته شده بود !بیشترین دعواهایی ک رخ میداد هم با این پیش زمینه شکل میگرفت که من تو رو دوس دارم پس بیا زنم بشو !روزگاری سرشار از نگفته ها داشتیم با هم ..:)
وقتی که خوابگاه را ترک گفتیم این دوست عزیز با شکست عشقی مواجه شد ]البته بیشتر نبود همدمی براای دعوا های گاه و بیگاه!!![
هر چه بود ،بود
که شیرینتر از آن نبود
ودریغا ک گذشت روزگار فراخی دل
و امروز ک داشتیم باهم یاد ایام قدیم میکردیم و حسرت روزهای گذشته رو میخوردیم اینجانب زردآلو متنی برای دوست گرانقدرم و البته محبوب دل خود سرودم و بصورت فی البداهه و برایش فرستادم و بسی ذوق زده شد و ما را همین ذوق بس بود ! :(
متن شعر :
جوانبودیم و سرخوش
غافل از اینکه
عشق در اتاقی در انتهای راهرو کز کرده بود درگوشه ای
و مدادم نام معشوق راصدا میزد
زردآلو
زردآلو
عشق های خوابگاهی...برچسب : خوابگاهی, نویسنده : 2dokhtarezardaloo9 بازدید : 276