عشق های خوابگاهی

ساخت وبلاگ

اینجانب زردآلو یه دوستی داشتم در خوابگاه به نام خانوم zکه روزی دو دعوا اگر بین ما دو تن اتفاق نمی افتاد ، قطعا یکی میوفتاد!

این دوست من با‌اینکه همیشه ی علاقه عجیبی بین ما در حال رخ دادن بود ولی جان و تن او نیز با دعوای با زردآلو گویی سرشته شده بود !بیشترین دعواهایی ک رخ میداد هم با این پیش زمینه شکل میگرفت که من تو رو دوس دارم پس بیا زنم بشو !روزگاری سرشار از نگفته ها داشتیم با هم ..:)

وقتی که خوابگاه را ترک گفتیم این دوست عزیز با شکست عشقی مواجه شد ]البته بیشتر نبود همدمی براای دعوا های گاه و بیگاه!!![

هر چه بود ،بود 

که شیرینتر از آن نبود

ودریغا ک گذشت روزگار فراخی دل

و امروز ک داشتیم باهم یاد ایام قدیم میکردیم و حسرت روزهای گذشته رو میخوردیم اینجانب زردآلو متنی برای دوست گرانقدرم و البته محبوب دل خود سرودم و بصورت فی البداهه و برایش فرستادم و بسی ذوق زده شد و ما را همین ذوق بس بود ! :(

متن شعر :

جوان‌بودیم و سرخوش 

غافل از اینکه 

عشق در اتاقی در انتهای راهرو کز کرده بود درگوشه ای 

و مدادم نام معشوق راصدا میزد 

زردآلو

زردآلو

عشق های خوابگاهی...
ما را در سایت عشق های خوابگاهی دنبال می کنید

برچسب : خوابگاهی, نویسنده : 2dokhtarezardaloo9 بازدید : 276 تاريخ : دوشنبه 13 شهريور 1396 ساعت: 21:48