کبوترا

ساخت وبلاگ

یادمه کوچیک تر که بودم وقتی از تو تلویزیون اون همه پرنده ی سفید رو یکجا میدیدم انقد به تلویزیون 14 اینچ گوشه خونه نگاه میکردمو مات میبرد منو که پاک همه ی بازیامو و اون همه بالا و پایین پریدنام یادم میرفت ,

مثلا یه بار که طبق عادت معمول از چارچوب در بالا رفته بودم و یهو تلویزیون پرنده ها رو توصحن و سرا و روی اون گنبد زرد طلایی نشون میداد انقد اون بالا مونده بودم که بعد چند دیقه تالاپی افتاده بودم و پخش زمین شده بودم.

بگذریم که بعدا سوژه بزرگترا برای به خونه آوردن من از تو کوچه شده بود.. اون موقع ها یکی از آرزوهای زردآلو خانوم شده بود پاشوندن دونه برای کبوترای سفیدی که فقط از دور میدیدشون و با هر بار نشستن و بلند شدنشون انگار کل دنیارو بهش میدادن... .

همیشه به حالشون حسرت میخوردمو دوست داشتمو و دارم که جای اونا میبودم

(زرد نبودم سفید میبودم :)

آلو نبودم کبوتر میبودم:)) )

همین که میتونن به دور از مشغله این روزای ما آدما پرواز کنن ؛ همینکه یه کسیو دارن که عجیب ضامنشون شده اونم برای یه پرواز بیخطر..

عجیب همیشه دلمو میلرزونه.

عشق های خوابگاهی...
ما را در سایت عشق های خوابگاهی دنبال می کنید

برچسب : کبوترا, نویسنده : 2dokhtarezardaloo9 بازدید : 265 تاريخ : دوشنبه 13 شهريور 1396 ساعت: 21:48